مصاحبه با افشین سپهوند: شرکت صوت آذین

زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی

نام و نام خانوادگی: افشین سپهوند

نام محصول: دستگاههای تولید نت موسیقی، هم آوا، متروفون و گام نواز

شرکت: صوت آذین

تحصیلات: لیسانس ریاضی کاربرد در کامپیوتر



در سال 1350 در تهران متولد شدم. پدرم دکترای حقوق دارد و شغل او قاضی دادگستری و استاد دانشگاه است.

مادرم بازنشسته ی آموزش و پرورش است. خانواده ی ما کاملاً فرهنگی بود کتاب و کتابخوانی همیشه در خانواده ی ما مرسوم بوده و شبها که دور هم می نشستیم راجع به کتابهایی که می خواندیم صحبت می کردیم.

من در دوران کودکی تا حدود زیادی در تصمیم گیری آزاد بودم و نسبت به الآن که مقایسه ای انجام می دهم، لااقل به نظرات ما بیشتر اهمیّت داده می شد.

آرزوهای دوران کودکی من، از دیدن افرادی که در من تأثیر می گذاشتند شکل می گرفت.

تمام مراحل تحصیل من در مدرسه ی دولتی گذشت. در راهنمایی و دبیرستان ریاضی ام خوب بود و در دبیرستان به فیزیک علاقه مند شدم. بر خلاف دوران کودکی ام به مسائل نظری و عمیق خیلی گرایش پیدا کردم و گرایشهایم کاملاً فرق کرد.

بعد از گرفتن دیپلم شروع به تدریس کردم و در همان موقع با موسیقی آشنا شدم. تئوری موسیقی برای من درست مثل یک گمشده بود یعنی موقعی که موسیقی را شناختم خیلی متحول شدم. موسیقی اولین مقوله ی بود که من با آن برخورد داشتم و همه ی زندگی من را متحول ساخت. البته چند بار به ذهنم رسید که درس را رها کنم و فقط به موسیقی بپردازم ولی بعدها به فکر تلفیق این دو افتادم که نتیجه ی آن همین دستگاهها بود.

من در دوران کار دائمی نداشتم ولی کارهای موقتی انجام می دادم. همیشه از دوران کودکی دوست داشتم برای خودم پولی داشته باشم و می توانم بگویم که بعد از دوران دیپلم هیچ پولی از خانواده نگرفتم. تا دو سال بعد از دیپلم ریاضیات، هندسه و فیزیک تدریس می کردم. بعد از تدریس مدتی کار برنامه ریزی برای شرکتهای خصوصی مثل برنامه ی حسابداری و برنامه های دیگر را انجام دادم. سپس شرکتی به نام کاج انفورماتیک را با سه تن از دوستانم تأسیس کردیم که فعالیت آن در زمینه ی فروش کامپیوتر، شبکه، نرم افزار و آموزش بود.

من به مدت سه سال به عنوان رئیس هیئت مدیره در آن شرکت انتخاب شدم. موسیقی پدیده ای در زندگی من بود که من دائماً خود را با آن محک می زدم. یک روز تصمیم گرفتم دیکر آنجا کار نکنم سهام خود را به طور کامل به دوستانم واگذار کردم و از شرکت بیرون آمدم.

در سال 70-71 یکی از دوستان کتاب وزن خوانی شان را منتشر کردند و من شروع به خواندن این کتاب کردم و امتحان دادم ایشان خیلی خوشحال شدند و از من خواستند که ریتمهای دیگر را هم کار کنم. من معتقد بودم ریشه ی همه ی اینها اعداد است از یکی از اساتید دانشگاه کمک گرفتم و ایشان کتابی راجع به جایگشت اعداد به من دادند و من در مورد این قضیه شروع به کار کردم.

ما بر روی تئوری که پشتوانه این دستگاه بود خیلی مطالعه کردیم و من واقعاً می توانم بگویم شرکت صوت آذین یک شرکت تحقیقاتی است. من نتیجه ی تمام تحقیقاتم را به یکی از دوستانم نشان دادم و ایشان نتیجه ی تحقیقات من را تأیید کردند.  

سال 1376 این پروژه را شروع کردیم و دو سال بعد تولیداتمان را فروختیم و در همان زمان زمان اظهار نامه ی ثبت اختراع را اظهار کردیم و مهرماه 1379 به ما لوح ثبت اختراع دادند.

اولین تولید ما دستگاه هم آوا بود که مشابه خارجی هم نداشت این دستگاه به مدت بیست روز در تالار وحدت امتحان پس داد تا به ما ثبت اختراع دادند.

یکی از مشکلاتی که در ابتدای کار به وجود آمد و ما را به حالت ورشکستگی سنگین برد، نحوه ی قیمت گذاری و ارائه محصول به بازار بود چون اختلاف نظر وجود داشت و من تجربه ای از گذشته در زمینه ی تجارت داشتم ولی همکارم صرفاً دید فنی داشت و این دو دیدگاه کاملاً با هم متفاوت بودند.

ما از ابتدای کار سرمایه اولیه مان را قرض گرفتیم در ابتدا فروش پول خوبی داشت ولی ما از حقه های بازار بی خبر بودیم. بازار یک سری راهکارهای مخصوص به خود دارد. من در مورد کار بازاریابی خیلی مطالعه کردم و وقت زیادی برای این کار گذاشتم و این مطالعه برای من خیلی مفید بود و واقعاً تأثیر داشت. مثلاً به جای اینکه تبلیغ را روی در و دیوار بزنیم در مجلّه های تخصصی تبلیغ کنیم.

اینها تجربه هائی بود که با ضرر کردن و از دست دادن به آن رسیدیم و الآن هم هر چند وقت یک بار از نظر علمی یک بازبینی انجام می دهیم و به اصلاح روشهای موجود می پردازیم.